باسلما بعد از اینکه همه غرفه ها رودیدیم رفتیم تو یکی از کلاس هانشستیم
خیلی براش جالب بود جاشو به هیچ کس نمیداد یه بار از رو صندلی بلند شد یکی از بچه ها جاش نشست گفت این جا جای منه بلند شو قضیه رو خیلی جدی گرفته بود ...
نویسنده :
مامان و بابا
13:12
اینم از شب یلدای بازار پانیذ
امروز شب یلدا سلما آماده شده بره خونه عموفرهاد
سلما با مادر جون و پدر جونش
شب یلدا مهمون خونه عمو فرهاد و خاله زری بودیم .تولد اشکان هم بود
عمو فرهاد و خاله زری مامان وبابای زن دایی مهتاب هستن و اشکان هم برادرشه سلما خیلی دوسشون داره ...
نویسنده :
مامان و بابا
12:49